اشاره: فریبا منتظرظهور، روزنامهنگاری که در چیدن کلمات کنار هم برای خلق صدایی تازه و تصویری نو در جهان ادبیات هم موفق عمل کرده است. گفتوگوی زیر برشی کوتاه از تلاش او در این مسیر است؛ او متولد 1349 است، در تهران. از سال 86 داستاننویسی را به شکل جدی شروع کرده است. سال 88 اولین کتابش، مجموعه داستان «هرازگاهی بنشین» منتشر شد. پس از آن از او در طی سه سال 91، 92، 93 رمانهای هیاهوی کوهسار، آنیش و دزدهکشی منتشر شد.
روزنامهنگاری چقدر به نویسندگیتان کمک کرده است؟
رماننویسی بدون شناخت جامعه ممکن نیست. خبرنگاری نوعی برونرفت از خود و آشنایی با اقشار و اصناف مختلف جامعه را برایم فراهم کرد و موجب شد بتوانم فضاهای متنوعی در رمانهایم داشته باشم.
از طرفی در روزنامه، ساده نوشتن و صرفهجویی در کلمات را یاد گرفتم؛ همینطور پیچیدهترین و عمیقترین مفاهیم را به سادهترین و مختصرترین شکل نوشتن. بعد از کتاب خواندن، روزنامهنگاری کمک فراوانی به من کرد.
رماننویسی چه امکاناتی به شما میداد که داستان کوتاه نمیداد؟
داستان کوتاه، اغلب ثبت خلاقانهی یک اتفاق و یا یکلحظه است، اما رمان تلاش بیوقفهی نویسنده و همزیستی با واژههاست برای روزهای متمادی. نوشتن از بیشمار لحظه است در بیشمار لحظه.
داستان کوتاه اگر کشف است، رمان خلق است. و خلق کردن لذتی وصفناشدنی دارد.
نوشتن داستان کوتاه و رمان دو موضوع متفاوت هستند که حتی لازم نیست از یکی به دیگری رسید. نوشتن داستان کوتاه به نظر من امری شهودی است و رسیدن به آنِ داستانی. اما رمان انتخاب سوژه، تحقیقات پیرامونی و سفر و داستانسرایی، خیالپردازی، بهرهگیری از تجربیات، و دهها پارامتر دیگر در کنار هم است.
دغدغههایی که دوست دارید بنویسید بیشتر در چه زمینهای است؟
به موضوعات اجتماعی و کشمکش فرد با جامعه خیلی علاقهمندم و در همه کارهایم این موضوع وجود دارد. مناسبات اجتماعی در فضاهای مختلف برایم جذابیت دارند؛ البته گیجی همیشگی انسانها در برابر هستی و خلع سلاح شدنشان در برابر واقعیتی به نامِ مرگ هم جذاب است.
«هیاهوی کوهسار» بهعنوان اولین رمان، میان مخاطبان چه بازخوردی داشت؟
بهتر از انتظارم بود. نظر خوانندگان اغلب مثبت بود و طیف دهههای سی، چهل و پنجاه ارتباط بهتری با کار داشتند، چون هیاهوی کوهسار به سالهای دههی پنجاه میپردازد. هیاهوی کوهسار جزو دو رمان نامزد نهایی «گام اول» شد، همچنین این روزها جزو هفت رمان راه یافته به مرحله ماقبل آخر در« مهرگان ادب» از بین رمانهای منتشرشده در سالهای 90 و 91 شده است.
شخصیت اصلی «آنیش» بهنوعی یک مصلح اجتماعی است، آن را چطور خلق کردید؟
آنیش یا پروین رادیولوژیستی مجرد و مستقل است که کار میکند و نهتنها از پسِ زندگی خود برمیآید بلکه هر کسی را ( بدون توجه به جنس یا سن و یا شغل) که نیاز به یاریاش دارد، بیدریغ یاری می دهد. آنیش با جامعه مهربان و صادق است اما جامعه او را در خودش نمیپذیرد یا سخت میپذیرد و بهعنوان چیزی متفاوت نگاهش میکند. نوعی ناهمگونی با اطراف دارد که نمیداند چیست.
آنیش شرافتمند است و بدون شعار دادن یا وابستگیهای سیاسی، مرزهای انسانی را تا حد ممکن رعایت میکند. از دیدن رنج دیگران، رنج میبرد و بیتفاوت عبور نمیکند. مصداق این شعرشاملو که:
از رنجی خستهام که ازآن من نیست
بر خاکی نشستهام که ازآن من نیست
با نامی زیستهام که ازآن من نیست
از دردی گریستهام که ازآن من نیست...
تا امروز چندین نفر ایمیل دادهاند و حس کردهاند واقعی است. ما گاهی هم واقعیتر از واقعیت مینویسیم و....راستش خودم هم نمیدانم چطور خلق شد.
از نوشتن رمان «آنیش» راضی بودید؟
بله . خیلی. خوشحالم که نوشتمش و خوشحالم که با هزار مشکل سرانجام منتشر شد؛ همینطور که هست دوستش دارم. از بین کارهایم اگر بپرسند کدام را خودم بیشتر دوست دارم، میگویم تا امروز بیشک آنیش را باوجود تمام ضعفهایش بیش از بقیه دوست دارم. چون خط به خطش واقعیتهای تلخ و ناگفتنی است؛ که آدم فقط گاهی دل به دریا میزند و مینویسد.
تجربه کار با نشر بهنگار چطور بود؟
نشر به نگار برای من پیش از هر چیز یادآور نویسنده ارجمند احمد آقایی است و انتشار کتابم در این نشر باعث افتخارم است. از طرفی تمام مراحل همکاری ما با هم در نهایت احترام انجام شد و ادامه دارد.
آرزوی موفقیت فراوان برای دوستانم در نشر به نگار دارم. البته مشکل پخش و دیده نشدنِ کتابم توسط کتابفروشیها و بهتبع آن مخاطبان، هم چنان وجود دارد که تجربهام نشان داده این سرنوشت کتابهای نویسندههایی است که سرگرمِ روابط نیستند و جایشان نه بالای مجلس و برجها، بلکه نزدیک درهاست تا هر وقت خواستند زحمت را کم کنند!